Contacts
صفحه اصلی پورتال | صفحه اصلی تالار | ثبت نام | اعضاء | گروه ها | جستجو | پرسش و پاسخ | فروشگاه الکترونیکی | خرید پستی بازی های کامپیوتری





صفحه اول انجمنها -> اصول اولیه در طراحی بازیهای کامپیوتری -> داستان: نحس(Malevolent)
 

ارسال يك موضوع جديد   پاسخ به يك موضوع ديدن موضوع قبلي :: ديدن موضوع بعدي
برو به صفحه قبلي  1, 2

نويسنده
پيغام
alibaba
مدیر انجمن
مدیر انجمن


تاريخ عضويت: شنبه 21 بهمن 1385
تعداد ارسالها: 313
محل سكونت: تهران


2 شنبه 19 فروردين 1387 - 10:36
پاسخ بصورت نقل قول
کلیدرادرقفل پیچاند.درابازکردوواردحیاط خانه شد.درراپشت سرش بست.نفس بلندی کشیدوبه سمت درورودی سالن خانه به راه افتاد.آن راکه گشود.زهراخانم سرگرم جاروکردن خانه بود.بادیدن محمدجاروراخاموش کردوباعجله به سمت محمد آمد وبه اوسلام کرد.محمدبا بی حوصلگی پاسخ همسرش را دادوبه طرف پذیرایی رفت.روی یکی از مبلهای راحتی که دورمیزی چیده شده بودندلم داد.زهراهم آمدوروبه روی اونشست وگفت:
- اداره پلیس رفتی؟ازماشین چه خبر؟
محمدجوابی نداد.انگارصدای اورانشنیده بود.ودرافکارخودبه سرمبرد.زهراباردیگر صحبت هایش راتکرارکرد.این بار انگار که محمد به خود آمده باشدباناراحتی پاسخ داد:
- هیچی ماموران آگاهی مشغول تحقیق وجستجوهستند.به محض پیداکردن اتومبیل ماروخبرمیکنند.
عقربه ی ساعت شماته دار خانه محمدساعت 6بعدازظهررا نشان می داد.که صدای زنگ خانه بلندشد.محمدبه جای این که با اف اف دررابازکند با عجله به سوی درحیاط دوید.در را که باز کرد نامه ای از لای درداخل حیاط خانه افتاد.نامه رابرداشت ازخانه خارج شدوبه دوسوی خیابان نگاه کردکسی درخیابان نبود.دوباره واردخانه شد درراپشت سرش بست وباتعجب پاکت نامه رابررسی کرد.پاکت نامه رابازکرد.وکاغذی که درون آن بود رابیرون آورد.کاغذراباعجله از هم باز کردوشروع به خواندن کرد:
- ببخشید که اتومبیلتان را بدون اجازه غرض کردیم.ماشینتون درابتدای خیابانتون پارک شده وسوئیچ هم داخل ماشین هستش. باتشکرمجدد از جنابعالی.
محمدبی درنگ در حیاط رابازکردوبه سمت چپ خیابان شروع به دویدن کرد.به ابتدای خیابان که رسید چشمش به اتومبیل نقره ای رنگش افتادوباخوشحالی آن را مانند بچه ای در آغوش کشید.باعجله روی صندلی نشست.داخل ماشین رابررسی کرد ظاهرا که چیزی تغییر نکرده بود.باخوشحالی به سمت خانه راه افتاد.باعجله ازاتومبیل پیاده شد ودر پارکینگ
رابازکرد.ازهول وهیجانش در پارکینگ رامحکم به دیوارکوبید.صدای مهیبی از در بلندشد.دوباره سوارماشین شدوباعجله مرسدس نقره ای را واردخانه کرد.زهراوحشت زده از این همه سروصداازپشت پنجره نگاهی به حیاط انداخت.بادیدن ماشین با عجله به طرف درورودی سالن رفت وسپس به سمت پارکینگ دوید.محمد باخوشحالی ازاتومبیل پیاده شدونفس فس زنان ماجرارا برای همسرش تعریف کرد.سپس به طرف در پارکینگ دوید وباعجله آن را بست.سپس به طرف همسرش بازگشت وگفت:
- من بایدبرم کلانتری وماجرارو براشون تعریف کنم.
باشادمانی از همسرش خداحافظی کردوازخانه بیرون رفت.زهرا که تاحدودی آرامش قبلی خودراپیدا کرده بود واردخانه شدوبرای آماده کردن شام به آشپزخانه رفت.

*****

_________________
نوآوری تفاوت بین یک رهبر و یک دنباله رو است. نو آوری هیچ گونه مرزی ندارد. تنها مرز فقط تخیل شماست. زمان در اختیار شماست که چه چیز را می خواهید از این جعبه بیرون بیاورید.
(استیو جابز)
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل نام كاربري در پيغامگير Yahoo نام كاربري در پيغامگير MSN
 

نمايش نامه هاي ارسال شده قبلي:   
ارسال يك موضوع جديد   پاسخ به يك موضوع    صفحه 2 از 2 تمام ساعات و تاريخها بر حسب 3.5+ ساعت گرينويچ مي باشد
برو به صفحه قبلي  1, 2


 
پرش به:  


شما نمي توانيد در اين انجمن نامه ارسال كنيد.
شما نمي توانيد به موضوعات اين انجمن پاسخ دهيد
شما نمي توانيد نامه هاي ارسالي خود را در اين انجمن ويرايش كنيد
شما نمي توانيد نامه هاي ارسالي خود را در اين انجمن حذف كنيد
شما نمي توانيد در نظر سنجي هاي اين انجمن شركت كنيد


unity3d

بازگردانی به فارسی : علی کسایی @ توسعه مجازی کادوس 2004-2011
Powered by phpBB © 2001, 2011 phpBB Group
| Home | عضويت | ليست اعضا | گروه هاي كاربران | جستجو | راهنماي اين انجمن | Log In |