Contacts
صفحه اصلی پورتال | صفحه اصلی تالار | ثبت نام | اعضاء | گروه ها | جستجو | پرسش و پاسخ | فروشگاه الکترونیکی | خرید پستی بازی های کامپیوتری





صفحه اول انجمنها -> اصول اولیه در طراحی بازیهای کامپیوتری -> مرجع داستان بازي
 

ارسال يك موضوع جديد   پاسخ به يك موضوع ديدن موضوع قبلي :: ديدن موضوع بعدي
برو به صفحه قبلي  1, 2, 3, 4, 5, 6, 7, 8, 9, 10  بعدي

نويسنده
پيغام
meshki
بازی ساز
بازی ساز


تاريخ عضويت: 3 شنبه 14 آذر 1385
تعداد ارسالها: 105
محل سكونت: در محضر خداوند متعال


4 شنبه 29 آذر 1385 - 21:51
پاسخ بصورت نقل قول
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام٬
فكر كنم داستان آ بهتر از بقيه باشه. يعني رنگ و لعاب بهتري داره.
تازه ميشه در حين حل معماها٬ بازيكن رو با تاريخ آشنا كرد. بهتره از زيرخاكي هاي واقعي استفاده بشه تا تاريخ واقعي نشون داده بشه

_________________
امام سجاد(ع):
خدايا من در كلبه فقيرانه خود چيزي دارم كه تو در عرش كبريايي خود نداري٬ من چون تويي دارم و تو چون خود نداري!
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل
 

نويسنده
پيغام
Ali
مدیر کل
مدیر کل


تاريخ عضويت: شنبه 20 تير 1383
تعداد ارسالها: 2983
محل سكونت: On the edge


4 شنبه 29 آذر 1385 - 23:50
پاسخ بصورت نقل قول
داستان های جالبی میگین. ادامه بدین... Laughing

_________________
پی سی گیمرز - آرشيو بزرگ بازی های کامپیوتری
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل ديدن وب سايت كاربر نام كاربري در پيغامگير Yahoo
 

نويسنده
پيغام
amir_m_r
متخصص ساخت بازی
متخصص ساخت بازی


تاريخ عضويت: 5 شنبه 4 خرداد 1385
تعداد ارسالها: 260
محل سكونت: كرج


5 شنبه 30 آذر 1385 - 01:31
پاسخ بصورت نقل قول
من از ج) خوشم اومد. بقيه ش اصلا جاي كار نداره بهتره كتاب آموزش فيلم نامه نويسي اثر سيد فيلد رو بخونيد. داستان نوشتن يه فنه نه ذوق

_________________
بازي ادامه داره ...
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل ديدن وب سايت كاربر
 

نويسنده
پيغام
iran_adventure
مدیر انجمن
مدیر انجمن


تاريخ عضويت: شنبه 4 آذر 1385
تعداد ارسالها: 2069
محل سكونت: تهران


5 شنبه 30 آذر 1385 - 08:23
پاسخ بصورت نقل قول
نقل قول:
داستان ب عين كارتون سينمايي جيمي نوترون هست.


آره راست می گي اين جور داستانها تكراريه ولي اصلا به جيمي نترون فكر نكرده بودم .

نقل قول:
فكر كنم داستان آ بهتر از بقيه باشه.


مشكل داستان الف اينه كه ممكنه بعد از ساخت بازي بخاطر انجام دزدي جواز نگيره

نقل قول:
داستان های جالبی میگین. ادامه بدین...


ممنون

نقل قول:
بقيه ش اصلا جاي كار نداره بهتره كتاب آموزش فيلم نامه نويسي اثر سيد فيلد رو بخونيد.


آقا امير ممنون كه نظرت رو در مورد كارهام ميدي من به اين نظرات احتياج دارم راستش بعد از 21 سال زندگي اين دفعه اولم هست كه می خوام يه داستان براي بازي بگم سر داستان اول 1 ساعت فكر كردم و بقيه ايده ها هم تو ذهنم بود .
فكر نكنم الان بتونم كتابي كه گفتين رو ياد بگيرم يعني می تونم بخونم ولي يراي ياد گرفتن بايد چند وقت بگذره . 2 راه دارم يا نويسنده پيدا كنم يا رو اين طرح ها كار كنم .
نويسنده كه تا الان گير نياوردم ولي فكر كنم بشه از داستان هاي آماده مثل علا الدين استفاده كرد خودم هم از گزينه د خوشم مياد البته د داستان نداره و يه ايده هست اگه بشه روش كار كرد فكر كنم چيز جالبي می شه ...( بي انصافيه اگه بگيد اصلا جاي كار نداره )
اگه از داستان ايراني كه به درد ادونچر می خوره تو ذهنتون هست بي زحمت بگيد (علا الدين خيلي جالبه ولي ...)
داستان بايد دو مشخصه داشته باشه
1 . بشه از معما استفاده كرد 2 . در هر كجاي بازي به بازيكن براي ادامه بازي انگيزه كافي رو بده

_________________
Make something happen
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل نام كاربري در پيغامگير Yahoo
 

نويسنده
پيغام
iran_adventure
مدیر انجمن
مدیر انجمن


تاريخ عضويت: شنبه 4 آذر 1385
تعداد ارسالها: 2069
محل سكونت: تهران


5 شنبه 30 آذر 1385 - 08:25
پاسخ بصورت نقل قول
من داستاني بازي Still Life رو می گم :
كد:
Victoria McPherson is a brilliant young FBI agent who's investigating
a serial murder case. The body count is now at five and she has no real
leads, nothing but a mountain of circumstantial evidence and a boss
who's breathing down her neck.
In order to take a break from it all, she decides to visit her father
in the suburbs. Since it's close to the Christmas holidays, she and her
father talk about their family, including Victoria's grandfather, who
used to be a private investigator. This discussion leads Victoria to read
one of her grandfather's old case files, a file which reveals an
uncomfortably high number of similarities between a seventy-five year old
case in Europe and the current string of killings in Chicago...


ويكتوريا مكفرسن يك مامور جوان با استعداد اف بي آي هست كه بر روي قتلهاي زنجيره اي كار می كنه تعداد جسدها به 5 رسيده و ويكتوريا براي ادامه چيزي بجز كوهي از مدارك تصادفي و يك رئيس عصباني نداره .
ويكتوريا براي رهايي از اينها تصميم می گيره براي ملاقات پدرش به حومه شهر بره . از زماني كه نزديك تعطيل كريسمس بود ويكتوريا و پدرش در مورد خانوادشون صحبت می كردند و همچنين پدربزرگ او كه يه كاراگاه خصوصي بوده . اين بحث او رو به خواندن يكي از پرونده هاي قديمي پدربزرگش هدايت مي كنه . پرونده اي كه شباهت هاي ناراحت كننده اي از قتل هاي 75 سال گذشته در اروپا با قتل هاي حاضر در شيكاگو رو فاش مي كنه …

اگه ترجمه بده ببخشيد Embarassed … ببينيد تو اين داستان نمي شه از معماهاي زيادي استفاده كرد ولي داستان طوري هست كه بازيكن هميشه براي اينكه بفهمه قاتل كيه دوست داره بازي رو ادامه بده مخصوصا وقتي زمان بين حال و گذشته (پدربزرگ ويكتوريا) تغيير می كنه بازي جذابيت خاصي پيدا می كنه ...

_________________
Make something happen
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل نام كاربري در پيغامگير Yahoo
 

نويسنده
پيغام
eta
مدیر سایت
مدیر سایت


تاريخ عضويت: 2 شنبه 27 تير 1384
تعداد ارسالها: 2153
محل سكونت: شاهين شهر


5 شنبه 30 آذر 1385 - 12:07
پاسخ بصورت نقل قول
برای iran_adventure :
سلام دوست عزیز از اینکه می خوای خودت قصه بازی خودت رو بسازی خوشحالم (منظورم اینه که کپی نمیکنی.) Laughing
و به همین دلیل یا گزینه (ج) کاملا مخالفم. به خصوص که هر کی هم قصه کم میاره اول میره سراغ علاء الدین یا علی بابا!!!!! Sad
راستی تو قصه آخری احساس کردم شبیه ماتریکسه ؟!
البته اصلا قصد قضاوت ندارم فقط خواستم احساسم رو گفته باشم.
به نظر من همون قصه اولی بهتره. تو زمینه دزدی هم فکر کنم نگرانیت بی مورده چرا که بعدش طرف متحول میشه دیگه؟ (البته واقعا از وجود یه همچین نگرانی هایی در جامعه بازیسازان اظهار تاسف میکتم. انشاءالله که عاملان این نگرانی ها در رویه شون تجدید نظر کنن Razz (من هر وقت از این شکلک استفاده می کنم یعنی حس کردم حرفام مثل موسیقی متن شده و رفتم تو کار حاشیه. نمی دونم تا حالا کسی منظورم رو فهمیده یا آیا شما هم این احساس رو نسبت بهش دارید یا نه ؟؟؟؟؟)).
بگذریم قصه اولی می تونه پایه یه سناریو خوب باشه البته به یه چیزی که باید توجه بشه اینه که
1. به تغییرات و پردازش زیادی نیازمنده
2. نسبت به خود ایده نباید تعصب داشت یعنی باید با دید باز بهش نگاه کرد.
منظورم اینه که هیچ وقت وجود یه قسمت از قصه رو تو داستان نهایی حتمی فرض نکنید.
باید بشینی پای ایده و بهش نگاه کنی و هرجاش که لازم بود تغییر بدی.

شاید آخرش این دزدیه شد قتل یا شاید شد عشق !!!! یا شاید شد نفرت.
شاید رئیسه شد معشوقه شاید شد برادر شاید شد خواهر.
شاید اون پلیسه شد رفتار آزار دهنده و غیر قابل قبول رئیس شاید شد مادر شاید شد وجدان شایدم شد یه حادثه. خدا رو چی دیدی شایدم مثل بسیاری از سریالهای ماه رمضون شد مسجد.
شاید اون هتله شد خونه یه بنده خدا یا یه رفیق که موافقت کنه به میثم کمک کنه و در نتیجه قصه جذابتر بشه.
شاید اصلا وقتی میثم وارد اتاقش تو هتل شد دید یه عده دارن یکی رو که شاهد خلافهاشون بوده میکشن. اونو نجات داد و بعد درگیر یه باند خلاف کار بزرگ شد.
شاید از اول مضطرب نبوده. شاید رفته یه اتاق رزرو کرده بعدش تو راه پله پاش به سگ دختر خاله رئیس مغرور باند طبهکاری گیر میکنه و اون سگ گنده و خپل و مفت خور که بیشتر هیبت خوک داره تاسگ پرت میشه پایین و رئیس تصمیم میگیره میثمو بکشه. بعد میثم فرار میکنه و در نهایت قصه جوری پیش میره که نه تنها میثم نمی میره بلکه دودمان کل باندو به باد میده. البته بعد تو مراسم قدردانی باید پاش به یه سگ دیگه گیر کنه و این دفعا با صورت بره تو کنج دیوار و سرش دو تا بشه.
چون که من از این قصه ها که یه یارو جون سگ داره حالم به هم میخوره.(عجب قصهء سگی ای شدا.)

تغییر که ترس نداره. تو قصه رو تغییر بده هر جاش که خوشت نیومد برگرد. همیشه جای برگشت هست.
یاد حرف امام علی (ع) افتادم که به کفار میگفت:
فرض کنید حرف شما درست باشد. ما که نپذیرفتیم در نهایت هیچ ضرری نکرده ایم اما اگر حرف ما درست باشد ... .
البته این روح کلام ایشونه. من اصلش رو حفظ نیستم.

پس به تغییرات فکر کن ضرر نداره. اما اگه فکر نکردی ... .

این همه حرف زدم (شاید هم زر) که بگم لازم نیست فکرت رو مهار کنی در عوض بر فکرت سوار شو هر جا که حال کردی بیا پایین و قصه ات رو بنویس.

البته در آخر هم بگم کله من فقط رو بازی استراتژیک کار میکنه بازی استراتژیک نباشه زیاد بهم حال نمیده.

از شرم خلاص شدید. خداحافظ

Razz

_________________
تالار اصول ->صفحه ها، مقالات و تاپیکهای مفید

ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل
 

نويسنده
پيغام
iran_adventure
مدیر انجمن
مدیر انجمن


تاريخ عضويت: شنبه 4 آذر 1385
تعداد ارسالها: 2069
محل سكونت: تهران


5 شنبه 30 آذر 1385 - 13:59
پاسخ بصورت نقل قول
مرسي احسان عزيز
الان اينترنتم تموم مي شه Crying or Very sad حرف زياد دارم انشاا.. فردا
فقط خواستم بگم نظرت رو خوندم

_________________
Make something happen
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل نام كاربري در پيغامگير Yahoo
 

نويسنده
پيغام
meshki
بازی ساز
بازی ساز


تاريخ عضويت: 3 شنبه 14 آذر 1385
تعداد ارسالها: 105
محل سكونت: در محضر خداوند متعال


جمعه 1 دي 1385 - 01:07
پاسخ بصورت نقل قول
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام٬
آقاiran_adventure ٬
با اجازه من داستان الف رو يه خورده تغيير ميدم.
شبه و تاريك و هوا باراني٬ ميثم در حال دويدنه. {نما از پشتشه و همينطور كه ميثم از دوربين دور ميشه٬ دوربين مياد طرف زمين} يك كتابچه از دست ميثم ميفته {دوربين به آرامي به طرف كتابچه ميره٬ معلوم ميشه كه مجله جدوله و صفحه جدول ابجده كه نيمه تمومه Shocked Confused - اين قسمت براي اينه كه ميثم رو اهل تفكر و حل معما نشون بديم} بقيش تا جايي كه ميثم ميره توي موزه اما ادامه:
ميثم {كه از تاريخ و كلا از حفظيات متنفره ولي برعكس از رياضيات و فيزيك و از اين جور آشغالا خوشش مياد}خودش رو توي موزه {كه از موضوعش بدش مياد} ميبينه.
حالا دست بكار ميشه و بايد معماهاي منطقي رو حل كنه٬ اما حل همه معماها توي يك شب ناممكنه. هر شب ميره چندتا معما حل ميكنه٬ تا صبح نشده تغييراتش رو درست ميكنه و همه چيز رو ميزاره سر جاش Evil or Very Mad {در واقع هر شب يك مرحله از بازي است}. اون بايد در طول روز تاريخ رو مطالعه كنه تا معلومات تاريخيش بيشتر بشه Sad تا بتونه معماها رو حل كنه. كم كم به تاريخ علاقه پيدا مي كنه.
حالا به مقصد يعني همون عتيقه ايكس (آقا علي من چرا نمي تونم انگليسي بنويسم -نامربوط Shocked Cool ) ميرسه
خوب اون شي رو مي دزده اما توي يكي از معماها اشتباه عمل ميكنه و سر بزنگاه (درست نوشتم؟) پليس ميگيردش Wink (اين قسمت ايهام داشت يعني هم براي مشكلي كه شما گفتينه و هم براي قسمت دوم بازي Mad Laughing )
قسمت دوم Smile Surprised
توي يك بيابون عده اي بيل و كلنگ بدستن و عده اي با يه چيزايي ور ميرن. تا اينكه يك ماشين مياد و اونجا مي ايسته. يك نفر پياده ميشه {دوربين فقط پاهاش رو نشون ميده٬ همينطور كه اون حركت ميكنه٬ دوربين يواش يواش حركت ميكنه به بالا} Mr. Green يك آقايي مياد جلوي اون آقاهه و باهاش دست ميده {اينجا دوربين صورت اون آقاهه رو نشون ميده- ميثمه كه قيافه اي جا افتاده پيدا كرده. Idea }اون آقا با اين آقاهه يعني ميثم دست ميده و خوش و بش مي كنه كه چي؟ كي اينكه هر دوشون باستان شناسن و حالا دارن روي يك پروژه باستاني شناسانه تحقيق مي كنن.
خوب ديگه فعلا همين بسه
در ضمن فكر كنم كه داستان ب ديگه خيلي دمدمه شده. داستان ج تكراريه و داستان د اگر بصورت طنز (نمي دونم توي دنياي بازي سازي بهش چي ميگن) باشه شايد بشه از توش چيزي در آورد. حالا خودداني
آقا احسان (نمي تونم اسم انگليسيتو بنويسم) اگه اهل بازي سازي بگو٬ چون كم كم داره يك ايده همون طوري كه باب ميل شماست برام جور ميشه٬ هر وقت تكميل شد بهت ميگم
Surprised Cool

_________________
امام سجاد(ع):
خدايا من در كلبه فقيرانه خود چيزي دارم كه تو در عرش كبريايي خود نداري٬ من چون تويي دارم و تو چون خود نداري!
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل
 

نويسنده
پيغام
meshki
بازی ساز
بازی ساز


تاريخ عضويت: 3 شنبه 14 آذر 1385
تعداد ارسالها: 105
محل سكونت: در محضر خداوند متعال


جمعه 1 دي 1385 - 01:27
پاسخ بصورت نقل قول
آقا يادم رفت بگم: توي قسمت دوم:
ميثم كه به تاريخ علاقه پيدا كرده٬ توي زندان كتاباي باستان شناسي رو گير مياره٬ يهو عفو ميخوره يا مدتش تموم ميشه و مياد بيرون٬ حالا اون ميره دنبال باستان شناسي (فقط اين موردش يجوري بايد بياد توي بازي Evil or Very Mad )

_________________
امام سجاد(ع):
خدايا من در كلبه فقيرانه خود چيزي دارم كه تو در عرش كبريايي خود نداري٬ من چون تويي دارم و تو چون خود نداري!
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل
 

نويسنده
پيغام
iran_adventure
مدیر انجمن
مدیر انجمن


تاريخ عضويت: شنبه 4 آذر 1385
تعداد ارسالها: 2069
محل سكونت: تهران


جمعه 1 دي 1385 - 02:55
پاسخ بصورت نقل قول
آخ كه من می ميرم براي جوابهاي يه وجبي آخه خودمم اينجوريم تازه بعد از نوشتن چند خط دوباره چكش می كنم اگه بد بود از اول ...
بينيد آقا احسان اين قضيه داستان نويسي درست مثل شطرنجه . وقتي شما شطرنج بلد نباشي بازي برات خيلي سادست و اصلا نسبت به حركات و بازي حساس نيستي ولي اگه بلد باشي بازي سخت می شه و تو انتخاب بهترين حركت شك داري . داستان هم همين جوريه من الان چند تا داستان گفتم كه به نظر خودم خوبند ولي اگه داستان نويس باشي به اين راحتي نمي توني داستان بگي و راضي باشي . خيلي از فيلمها يا بازي ها از روي داستان هاي معروف ساخته شده اند و موفق بوده اند . من اصلا نسبت به داستان هايي كه گفتم تعصب ندارم اگه داشتم از شما در موردش نظر نمي خواستم . راستش خودم هم از گزينه الف خوشم مياد ولي همون طور كه گفتيد بايد روش كار بشه . روش می خوام كار كنم و با چند تا داستان ديگه دفعه هاي بعد يه جا می زارم .

نقل قول:
راستی تو قصه آخری احساس کردم شبیه ماتریکسه ؟!


Shocked بابا كجاي اين شبيه ماتريكسه مگه New تو ماتريكس می خوابيد ...

نقل قول:
من فقط رو بازی استراتژیک کار میکنه بازی استراتژیک نباشه زیاد بهم حال نمیده.


در مورد بازي استراتژيك بايد بگم زياد بازي نمي كنم ولي اگه به يكيشون گير بدم خيلي سخت ولش می كنمWar Craft و Age of Empires III رو بازي كردم و عاشق اينم كه دور منطقه خودم رو پر دكل نگهباني ( نميدونم اسمش چيه ) بكنم و هر موجود زنده اي اومد دخلشو بيارن Evil or Very Mad

مشكي جان ممنون جالب بود ولي اگه همه داستان تو موزه اتفاق بيفته تكراري می شه بايد در قسمت هاي مختلف روند داستان عوض بشه . فعلا دنبال ايده كلي می گردم بعد جزئيات البته می شه از همين ايده ها يه ايده جديد بوجود بياد مثلا دزدي باشه ولي طي يك داستان ديگه .

نقل قول:
آقاiran_adventure


اسم من مجتبي هست .

نقل قول:
نما از پشتشه و همينطور كه ميثم از دوربين دور ميشه٬ دوربين مياد طرف زمين


تو داستان حركت دوربين عنوان نمي شه

نقل قول:
كه از تاريخ و كلا از حفظيات متنفره ولي برعكس از رياضيات و فيزيك و از اين جور آشغالا خوشش مياد


Very Happy فكر كنم شما تو دوران دبيرستان درساتون رو اينجوري تقسيم كرده بوديد : حفظيات _ آشغالا Very Happy

نقل قول:
من چرا نمي تونم انگليسي بنويسم


وقتي می خواي انگليسي بنويسي دكمه En / Fa رو بزن . البته راه بهتر تايپ تو ورد هست .

_________________
Make something happen
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل نام كاربري در پيغامگير Yahoo
 

نمايش نامه هاي ارسال شده قبلي:   
ارسال يك موضوع جديد   پاسخ به يك موضوع    صفحه 2 از 10 تمام ساعات و تاريخها بر حسب 3.5+ ساعت گرينويچ مي باشد
برو به صفحه قبلي  1, 2, 3, 4, 5, 6, 7, 8, 9, 10  بعدي


 
پرش به:  


شما نمي توانيد در اين انجمن نامه ارسال كنيد.
شما نمي توانيد به موضوعات اين انجمن پاسخ دهيد
شما نمي توانيد نامه هاي ارسالي خود را در اين انجمن ويرايش كنيد
شما نمي توانيد نامه هاي ارسالي خود را در اين انجمن حذف كنيد
شما نمي توانيد در نظر سنجي هاي اين انجمن شركت كنيد


unity3d

بازگردانی به فارسی : علی کسایی @ توسعه مجازی کادوس 2004-2011
Powered by phpBB © 2001, 2011 phpBB Group
| Home | عضويت | ليست اعضا | گروه هاي كاربران | جستجو | راهنماي اين انجمن | Log In |