Contacts
صفحه اصلی پورتال | صفحه اصلی تالار | ثبت نام | اعضاء | گروه ها | جستجو | پرسش و پاسخ | فروشگاه الکترونیکی | خرید پستی بازی های کامپیوتری





صفحه اول انجمنها -> اصول اولیه در طراحی بازیهای کامپیوتری -> دسيسه در مشهد
 

ارسال يك موضوع جديد   پاسخ به يك موضوع ديدن موضوع قبلي :: ديدن موضوع بعدي
برو به صفحه قبلي  1, 2, 3  بعدي

نويسنده
پيغام
meshki
بازی ساز
بازی ساز


تاريخ عضويت: 3 شنبه 14 آذر 1385
تعداد ارسالها: 105
محل سكونت: در محضر خداوند متعال


4 شنبه 4 بهمن 1385 - 01:30
پاسخ بصورت نقل قول
سلام٬
خسته نباشي. مي بينم كه سفت و سخت بهش چسبيدي!
من نتونستم با دقت بخونمش ولي سر فرصت مي خونمش و نظرم رو ميگم
ولي يك چيزي بگم؟
نمي دونم چرا با اون چاهه يك كم ميونم جور در نمياد. يعني تونلي كه چاه داشته باشه يك كم بي معنيه.
اون نگهبانا هم كه نگهبان سوم رو ميشناسن. صرف پوشيدن لباس نمي تونه اونو ناشناس كنه. البته شايد منظورت اينه كه ماسك هم داشتن

_________________
امام سجاد(ع):
خدايا من در كلبه فقيرانه خود چيزي دارم كه تو در عرش كبريايي خود نداري٬ من چون تويي دارم و تو چون خود نداري!
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل
 

نويسنده
پيغام
مصطفي سپهريان
پیر بازی سازی
پیر بازی سازی


تاريخ عضويت: جمعه 24 آذر 1385
تعداد ارسالها: 1147
محل سكونت: تو يه فلش مموري دو گيگ


4 شنبه 4 بهمن 1385 - 13:48
پاسخ بصورت نقل قول
meshki نوشته:
سلام٬
خسته نباشي. مي بينم كه سفت و سخت بهش چسبيدي!
من نتونستم با دقت بخونمش ولي سر فرصت مي خونمش و نظرم رو ميگم
ولي يك چيزي بگم؟
نمي دونم چرا با اون چاهه يك كم ميونم جور در نمياد. يعني تونلي كه چاه داشته باشه يك كم بي معنيه.
اون نگهبانا هم كه نگهبان سوم رو ميشناسن. صرف پوشيدن لباس نمي تونه اونو ناشناس كنه. البته شايد منظورت اينه كه ماسك هم داشتن
با سلام
آخه تو فكرم بعد ها براش يه بازي هم بسازم
در ضمن قسمت چاه رو هم ويرايش مي كنم
يادم رفت بگم كه اونجا همه لباس هاي مخصوص داشتند تا از آلوده شده آنها به راديو اكتيو و چيزهاي ديگه جلوگيري بشه
با تشكر
مصطفي Very Happy

_________________
«پشتکار»«پشتکار»«پشتکار»
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل ديدن وب سايت كاربر نام كاربري در پيغامگير Yahoo
 

نويسنده
پيغام
meshki
بازی ساز
بازی ساز


تاريخ عضويت: 3 شنبه 14 آذر 1385
تعداد ارسالها: 105
محل سكونت: در محضر خداوند متعال


4 شنبه 4 بهمن 1385 - 14:31
پاسخ بصورت نقل قول
عليك السلام
ببين عزيز يه جاهاييش تابلوس.
اينكه سرهنگ در رو پيدا مي كنه و خودش ميره تو كه هيچ! ولي اينكه يكي ديگه رو بزاره اونجا يك كم خودب نيست. يعني همكارش مي تونست يك بي سيم بزنه. اينجور جاها هيچوقت پليس بدون بي سيم نميره بيرون.

_________________
امام سجاد(ع):
خدايا من در كلبه فقيرانه خود چيزي دارم كه تو در عرش كبريايي خود نداري٬ من چون تويي دارم و تو چون خود نداري!
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل
 

نويسنده
پيغام
مصطفي سپهريان
پیر بازی سازی
پیر بازی سازی


تاريخ عضويت: جمعه 24 آذر 1385
تعداد ارسالها: 1147
محل سكونت: تو يه فلش مموري دو گيگ


4 شنبه 4 بهمن 1385 - 20:39
پاسخ بصورت نقل قول
نقل قول:

اينكه سرهنگ در رو پيدا مي كنه و خودش ميره تو كه هيچ! ولي اينكه يكي ديگه رو بزاره اونجا يك كم خودب نيست.

كجاش بده؟؟؟؟؟ تازه داره ميشه مثل بازي هاي فكري- ماجرايي
نقل قول:

يعني همكارش مي تونست يك بي سيم بزنه. اينجور جاها هيچوقت پليس بدون بي سيم نميره بيرون.

حالا اين دو نقر عجله داشتند يادشون رفته... البته توي تونل هم آنتن نميده!!!! Embarassed

_________________
«پشتکار»«پشتکار»«پشتکار»
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل ديدن وب سايت كاربر نام كاربري در پيغامگير Yahoo
 

نويسنده
پيغام
meshki
بازی ساز
بازی ساز


تاريخ عضويت: 3 شنبه 14 آذر 1385
تعداد ارسالها: 105
محل سكونت: در محضر خداوند متعال


4 شنبه 4 بهمن 1385 - 22:03
پاسخ بصورت نقل قول
اينكه يك سرهنگ بيكار اونجا بايسته بده. عزيز من سرهنگ مملكت اونقده مي تونه كه همراهيش كنه! حالا اين به كنار يك بيسيم...!
در ضمن جناب همكار كه داخل تونل نرفتن كه بي سيمش آنتن نده. بازم در ضمن مي تونست يك دقيقه بره بيرون. سرهنگ هم مي تونست توي اين يك دقيقه منتظرش باشه.

_________________
امام سجاد(ع):
خدايا من در كلبه فقيرانه خود چيزي دارم كه تو در عرش كبريايي خود نداري٬ من چون تويي دارم و تو چون خود نداري!
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل
 

نويسنده
پيغام
eta
مدیر سایت
مدیر سایت


تاريخ عضويت: 2 شنبه 27 تير 1384
تعداد ارسالها: 2153
محل سكونت: شاهين شهر


5 شنبه 5 بهمن 1385 - 00:47
پاسخ بصورت نقل قول
برای مشکی:
اول سلام ( یه جایی شنیده بودم که سلام اوایل به معنی این بوده که شخص سلام کننده اعلام کنه که من دوست هستم و قصد صدمه زدن به کسی رو ندارم. Idea )
بنده هم خواستم عرض کنم که قصد دخالت تو نظر شما رو ندارم چون فکر میکنم نه تنها این کار درست نیست. بلکه نتیجه معکوس هم میزاره.
از تعارف که بگذریم خواستم عرض کنم که تو این دنیا هر کسی به حقایق یه جوری نگاه میکنه و حتی چیزهایی که برای بعضی ها کاملا منطقی به نظر میاد ممکنه برای بقیه کاملا غیر منطقی باشه.
نمونه اش همین بحث انرژی هسته ای ماست.(حق مسلممون رو میگم.) خیلی از مردم دنیا پیش خودشون به صلاح دنیا میدونن که ما رو از حقمون محروم کنن.( حالا بماند که گول خوردن یا تبلیغات سوء باعثش شده. )
و از طرف دیگه ما معتقدیم که برن به درک !!!!!!!!!! آخه به اونا چه ربطی داره.
یا مثلا یه دوستی داشتیم که می گفت ثابت کنید که همه، رنگها رو یکسان می بینند یعنی مثلا یکی قرمز رو آبی نمیبینه و دیگری سبز. ( و ما هم هر چی زور زدیم نشد. )
این جک ها رو گفتم که عرض کنم همیشه همه چیز اونی نیست که ما میبینیم و حتی اگر همه چیز رو هم ببینیم باز هم نمیشه روی نظرمون خیلی اصرار کنیم. چرا که تقریبا هیچ چیز مطلق نیست.
بگذریم خواستم بگم بعضی از اون ایراداتی که گرفتید مثل بی سیم زدن به نظرم قابل توجیهن. چرا که تو داستان قبلا تیمسار با اقدام سرهنگ مخالفت کرده و بی سیم زدن نه تنها باعث نمیشه کسی به کمک اونا بیاد، بلکه ممکنه باعث جلوگیری از کار اونا هم بشه.
ولی در مورد این که راه مخفی زیر زمینی به سادگی کشف میشه، نظر من هم باشما یکیه.

برای مصطفی:
دوست عزیز خسته نباشی.
شاید این حرفی که الان می زنم حتی باعث از بین رفتن رونق داستان سازی تو سایت هم بشه. اما:
شما اگر بخوای بازیت رو بعداً بسازیش اونم تازه با این ابعاد نسبتا بزرگ به نظرم درست نمیاد که کل ماجراش رو تو یه سایت عمومی تعریف کنی.

حالا از این حرفها بگذیم و بریم سر داستان.
یه جایی تو میونه داستان گفته بودی که تیر به بازوی سرهنگ اصابت میکنه، اما فکر کنم بعدش یادت رفته چرا که طرف بعد از اون میره و برای خانواده علی( اسم پسره همین بود دیگه ؟ ) کلی توضیح میده و توجیهشون میکنه با تیمسار کلنجار میره و دو باره بر میگرده به محل و بازم بکش بکش راه میندازه. یه ذره از یه زخمی بعیده. نه؟ Razz

_________________
تالار اصول ->صفحه ها، مقالات و تاپیکهای مفید

ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل
 

نويسنده
پيغام
meshki
بازی ساز
بازی ساز


تاريخ عضويت: 3 شنبه 14 آذر 1385
تعداد ارسالها: 105
محل سكونت: در محضر خداوند متعال


5 شنبه 5 بهمن 1385 - 01:21
پاسخ بصورت نقل قول
عليك السلام
اتا جان نمي خوام مخالفت كنم فقط مي خوام براي بهتر شدن داستان با هم بحث كنيم تا سره از ناسره جدا بشه.
در مورد بي سيم: فرض كنيم كه اونا طبق داستان خلاف دستور مافوق عمل كردن٬ اما در موقع ضرورت كه يك راه مخفي پيدا ميشه هيچ مافوقي بخاطر سرپيچي اين نكته حياتي رو ول نمي كنه.
البته ميشه گفت كه اون سرهنگا از ترس توبيخ گزارش ندادن كه اين هم يجورايي پليس رو بد نشون ميده. البته نميخوام بگم پليسا پاستوريزه هستنا! منتها بازييه و اثراتش
راستي در مورد رنگ: شايد همه انسان ها يك رنگ رو ببينم ولي بعضي از حيونا رنگي رو مي بينن كه ما نمي بينيم و بالعكس
اما در مورد زخمي بودن: منم كاملا موافقم.

_________________
امام سجاد(ع):
خدايا من در كلبه فقيرانه خود چيزي دارم كه تو در عرش كبريايي خود نداري٬ من چون تويي دارم و تو چون خود نداري!
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل
 

نويسنده
پيغام
meshki
بازی ساز
بازی ساز


تاريخ عضويت: 3 شنبه 14 آذر 1385
تعداد ارسالها: 105
محل سكونت: در محضر خداوند متعال


5 شنبه 5 بهمن 1385 - 01:45
پاسخ بصورت نقل قول
آقا مصطفي همانطور كه آقا اتا گفتن نميشه اينجور جاها قطعيت به خرج داد (البته اين رو كه بگيم تقريبا هيچ چيز مطلق نيست اشتباه كه اينجا جاي بحثش نيست.) اما يك فكري توي ذهنم بود كه گفتم شايد براي ادامه ساخت داستانت كمكت كنه.
يك معلم تاريخ داشتيم كه وقتي به شخصيت تاريخي توي كتاب تاريخ مي رسيد مي گفت نويسنده كتاب جوري اينو نوشته كه انگار مثله قارچ روييده و يهويي رفته (نقل به مضمون)، اين هم در مورد داستان صدق مي كنه (حداقل نظر من اينه). مثلن چيزايي مثله آشنايي سرهنگ با اون بچه يا وجود چاه توي تونل قارچين (اينا فقط مثال بود وگرنه ديدم كه اصلاح كردي يا مي دونم كه مي خواي اصلاح كني). تا جايي كه ميشه بايد براي هر چيزي مقدماتي براي پذيرشش مهيا كرد (البته به استثناي جاهايي كه مي خوان آدم رو غافلگير كنن).
خلاصه اينو گفتم كه اگه صلاح دونستي توي ادامه كارات بهش نيم نگاهي بكني.

_________________
امام سجاد(ع):
خدايا من در كلبه فقيرانه خود چيزي دارم كه تو در عرش كبريايي خود نداري٬ من چون تويي دارم و تو چون خود نداري!
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل
 

نويسنده
پيغام
iran_adventure
مدیر انجمن
مدیر انجمن


تاريخ عضويت: شنبه 4 آذر 1385
تعداد ارسالها: 2069
محل سكونت: تهران


5 شنبه 5 بهمن 1385 - 09:10
پاسخ بصورت نقل قول
نقل قول:
شما اگر بخوای بازیت رو بعداً بسازیش اونم تازه با این ابعاد نسبتا بزرگ به نظرم درست نمیاد که کل ماجراش رو تو یه سایت عمومی تعریف کنی.


درسته . من هم اول نمی خواستم داستان رو بفرستم . بعد تصمیم گرفتم پسورد بزارم و فقط چند نفر اون رو بخونند . ولی بعد یه تصمیم دیگه گرفتم که امروز عملیش می کنم ...

در مورد داستان :

شرمنده این روزها سرم خیلی شلوغه ولی یه چیز کلی اینه که همیشه داستان باید جوری باشه که من اگه نصفش رو خوندم مشتاق باشم که نصف دیگه اش رو هم بخونم من خوب نتونستم داستانت رو بخونم در هر صورت سعی کن حواست به این نکته باشه .

_________________
Make something happen
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل نام كاربري در پيغامگير Yahoo
 

نويسنده
پيغام
eta
مدیر سایت
مدیر سایت


تاريخ عضويت: 2 شنبه 27 تير 1384
تعداد ارسالها: 2153
محل سكونت: شاهين شهر


5 شنبه 5 بهمن 1385 - 12:28
پاسخ بصورت نقل قول
سلام به همگی
مشکی جان( راستی شما نمیخوای اسمت رو به ما بگی. ) در مورد قطعیت اگه به کلمه تقریبا دقت کنی مشکل حله. Surprised
اصلا برای رفع همین ایراد اضافه اش کردم.

اما برای مجتبی ( نمیدونم چرا یه هو شک کردم این اسمته یا نه ( ...iran) )
عرض کنم که اگه نخوای کسی بخونه که واضحه جایی نمیگذاریش.
اما تو این فرومها یه امکاناتی هست که افرادی که می خوان یه کار خاص و تا حدی خصوصی با هم بکنند یه جایی داشته باشند که فقط خودشون ببینند. میتونند یه گروه تشکیل بدن( البته این از امکانات مدیره ) و این کار رو بکنند.
به دکمه های بالای صفحه دقت کن اسم یکیشون groups هستش.
راستش من تعجب می کنم که چرا تو این سایت گروهی وجود نداره.

*************************************

متغیر = هیچی

نشانه

البته اگه اشتباه نکنم یه گروهی هست !!
اسمش هم گروه مدیرانه !!!
2 تا عضو هم داره !!!!
که هر کدومشون هم دوتا پست بیشتر ندارن !!!!!
حالا حکمتش چیه، خدا داند. !!!!!!

علی آقا میشه یه توضیحی بدین خیلی دوست دارم بدونم جریانش چیه.

cmp متغیر ، دوباره

jz تهش

البته الان که نگاه کردم چبزی نبود پس جملات بالا رو با فعل گذشته بخونید.

متغیر = دوباره

بپر به نشانه

تهش

*************************************

یه هو نمی دونم چی شد زد به سرم آموزش اسمبلی بذارم. امتحانام دیروز تموم شده گمون کنم زده به سرم.

بی خیال اگه این قسمت بالا رو نمی فهمین بدونید که جکه.

به هر حال
اگه با این امکان آشنایی داری و به نظرت مفیده از علی آقا درخواست کن ببین چی میگه.
وگرنه که بگو تا بیشتر برات توضیح بدم.

_________________
تالار اصول ->صفحه ها، مقالات و تاپیکهای مفید

ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل
 

نمايش نامه هاي ارسال شده قبلي:   
ارسال يك موضوع جديد   پاسخ به يك موضوع    صفحه 2 از 3 تمام ساعات و تاريخها بر حسب 3.5+ ساعت گرينويچ مي باشد
برو به صفحه قبلي  1, 2, 3  بعدي


 
پرش به:  


شما نمي توانيد در اين انجمن نامه ارسال كنيد.
شما نمي توانيد به موضوعات اين انجمن پاسخ دهيد
شما نمي توانيد نامه هاي ارسالي خود را در اين انجمن ويرايش كنيد
شما نمي توانيد نامه هاي ارسالي خود را در اين انجمن حذف كنيد
شما نمي توانيد در نظر سنجي هاي اين انجمن شركت كنيد


unity3d

بازگردانی به فارسی : علی کسایی @ توسعه مجازی کادوس 2004-2011
Powered by phpBB © 2001, 2011 phpBB Group
| Home | عضويت | ليست اعضا | گروه هاي كاربران | جستجو | راهنماي اين انجمن | Log In |