Contacts
صفحه اصلی پورتال | صفحه اصلی تالار | ثبت نام | اعضاء | گروه ها | جستجو | پرسش و پاسخ | فروشگاه الکترونیکی | خرید پستی بازی های کامپیوتری





صفحه اول انجمنها -> اصول اولیه در طراحی بازیهای کامپیوتری -> افسانه ي دنياها -=( نسخه ي جديد )=-
 

ارسال يك موضوع جديد   پاسخ به يك موضوع ديدن موضوع قبلي :: ديدن موضوع بعدي
برو به صفحه 1, 2  بعدي

افسانه ي دنياها -=( نسخه ي جديد )=-
نويسنده
پيغام
mehdico
مدیر انجمن
مدیر انجمن


تاريخ عضويت: 2 شنبه 19 بهمن 1383
تعداد ارسالها: 1524
محل سكونت: اهواز


جمعه 13 بهمن 1385 - 19:57
پاسخ بصورت نقل قول
-----------------------------=

با سلام.

بدون هيچ مقدمه اي برم سر اصل مطلب.

اين داستان همون ايده ي قبلي هست كه البته تصميم گرفتم جدي تر دنبالش كنم به همين خاطر از ابتدا ماجرا رو آغاز كردم. شايد شبيه سناريو ي بازي به نظر نرسه ولي مطمپن باشيد خيلي از سناريوهاي بازيهاي معرف به همين سبك نوشته شده.

دليل اينكه يك تايپيك جديد زدم هم اينه كه داستان به كلي عوض شده.

در آخر نظرتون رو هم بگيد.


-==-==-==-==-==-==-==-==-==-==-==-==-

افسانه ی دنیا ها

فصل اول

زمین همیشه زیر پای ما بوده. جنگلها و حیواناتی که در میان آنها می لولند. کویرها و کوهستانهای دور افتاده که هنوز بشر به جاهایی از آنها پا نگذاشته ، آسمان و دریا و آبزیانی که نمی دانم واقعاً نفس می کشند ؟! اینها تمام دنیای ماست! شاید بهتر است بگویم اینها محدوده ی زیستگاه بشر است. البته تا زمانی که به سیاره ای شبیه زمین دست نیافته ایم.
انسان همیشه در این فکر بوده که آیا در ستاره گان بالای سرش موجودی هست ؟ چه شبیه خودش و چه به شکلی دیگر.دانشمندان بسیاری عمر خود را بر سر این کار گذاشتند. افسوس ! ای کاش به جای یکی از این آدم هایی که بر اثر فشار زندگی دیوانه می شوند ، یکی از این دانشمندان جنون می گرفت! به جای بالای سر به زیر می نگریست. به زیر پای خود. به زیر زمین. نه به زیر چند لایه خاک بلکه به اعماق زمین. این یک راز بود. رازی که گفته نشد. یکی از محفوظانش جان داد تا فقط از آن یک نفر باشد. افسوس ! و چه سخت است این پنهان کاری در چنین عصری.
انسان قدرت کنجکاوی مافوق تصوری دارد. قدرتی که گاه به سود و گاه حتی به قیمت جانش تمام می شود. همیشه انسان های خوب ، چیزهای خوب اختراع نکرده اند. شاید هم ما آنها را درست به کار نمی بریم.
از گذشته های خودم برای تان سخن خواهم گفت. از عصری که در دنیا هنوز آدم های شجاع را از یاد نبرده بود. از زمانی که هنوز برای بشر گوشه های دنیا مرز بود اما همیشه کسانی بودند ، به دنبال سوراخی که از این گوشه ها راهی به بیرون یابند و به حقیقت برسند.
در عصر من دنیا آباد شده. تقریباً هیچ جایی نیست که بشر آنرا با کنجکاوی نپیموده باشد. تقریبا هیچ کویری بر جای نمانده.چه، جمعیت بشر فزونی یافته اما هنوز راه گذر از آن مرزها را نیافته. هیچ جنگلی بر جای نمانده و تقریباً تنها جاندار روی زمین همین انسانها هستند. مگر اینکه هنوز در سوراخ هایی از زمین سرد ، هنوز گیاهی باشد که حیوانی با آن قوت گیرد. هیچ کس نمی داند.
نسل انسانهای عصر من همه یکپارچه شده. یکرنگ و یک شکل. کمتر کسی هست که قدش از حد معمول کمتر یا بیشتر باشد. با دستکاری ژنتیکی که در طی قرون گذشته صورت گرفته است؛ هیچ ناخواسته ای در بدن پدیدار نمی گردد و حتی موی انسان ها با رنگی از قبل معین می روید. هیچ انسانی از این بلا ها در امان نبوده است جز یک نفر ، من !
هم اکنون حدود 1300 سال دارم. شاید هم بیشتر. هیچکس نمی داند چون به هیچ کس نمی توان اعتماد کرد. نه دوستی دارم و نه هم صحبتی و نه جای مشخصی برای زندگی. برای فرار از آدم های بی احساس این زمان ، تنها زندگی می کنم. آنها حقیقتاً انسان نیستند. همه چیز را نابود کردند. به دست خود، همان هایی که پدید شان آوردند را کشتند. اکنون برای اینکه من از نیز از قربانیان نباشم مجبور به گریزم. گریزی همیشگی. در اعماق یکی از کوهستان های دور از شهرها زندگی می کنم. تقریباً دست آنها به من نمی رسد اما همیشه در هراس از گشت هایی هستم که بعضی وقتها برای سرکشی به این اطراف می آیند. البته آنها دیگر به درون غارها نمی آیند. مدتها پیش آنها را از هر موجودی پاکسازی کرده اند. من هم زیاد به بیرون از غار نمی روم. مگر برای تهیه ی آذوقه و یا سرگرمی. سرگرمی من در بیرون از غار جست و جو برای یافتن چیزهایی است که شاید با دیدن دوباره شان یاد گذشته ها را برایم تازه کنند. جست و جو برای موجودی که بتواند دوستم باشد. شاید موجودی کوچک به اندازه ی یک قورباغه! چون بزرگتر از آن مایه ی دردسر خواهد بود ، اصلاً بزرگ تر از آن را نمی توان یافت. اگر موجودی هم زنده باشد باید به همین کوچکی بوده باشد چون ، گشت هایی که به این منطقه سرکشی می کنند بسیار تیز بین هستند و هر جنبشی ببینند آنرا منهدم می کنند. بعضی وقتها هم با جست و جو میان زباله هایی که مدتها پیش اینجا رها شده ، چیزهای بدرد بخوری پیدا می کنم و با دانشی که از روزگاران کهن به یاد دارم ، سعی می کنم وسایل به درد بخوری بسازم. سرگرمی من درون غار همین اختراعات است.
در سال 2930 انسان کاری برای انجام ندارد. زندگی دچار روزمره گی شده و حتی غذای شان هم محصول دست رباط ها است و این غذای یک شکل و یک رنگ بی هیچ پولی در اختیار همه قرار می گیرد.
در عصر من پول وجود ندارد! نه پولی و نه شیئ قیمتی که مردم به خاطر آن همدیگر را بکشند.
من به دور از انسانهایی شبیه خودم زندگی می کنم. انسانهایی که درون سینه شان قلب ندارند ، شاید یک مولد برق ! برخلاف آنچه تصور می شود من پیر نیستم. بلکه به مردی میانسال شباهت دارم. گوهری در درونم مرا 1300 سال زنده نگاه داشته. گوهری ، نه از جنس ماده ، بلکه ورای آن ، از جنس نور. نوری سفید و مه آلود. نوری که در اعماق زمین نوشیدم ! بله در اعماق زمین. در جایی که حیات بشر شکل گرفت. جایی که انسانهای عصر باستان می زیسته اند. جایی که نه تنها به هیچ وجه تاریک نیست ، بلکه بسیار روشن تر از روی زمین است. روشنایی که متیبا در آن می اندازد. متیبا هسته ی زمین. روشنایی که چشم را نوازش می کند و نمی گذارد جایی سایه بیفتد. آن سرزمین را ، دنیای سپید می خواندند.
افسوس! اکنون جایی هستم که تمام روشنایی اش از نور مصنوعی ابزارات ساخت بشر تامین می شود. خورشید رو به زوال است و زمین پیشاپیش در غم از دست دادنش کم کم یخ می زند. جایی که هیچ بوی خاصی شنیده نمی شود و حرمت شب و روز شکسته شده. به یاد دارم با غروب خورشید می خوابیدیم و صبحگاهان با گرما و نور آن بیدار می شدیم.
ای کاش بشر هیچ وقت رشد نمی کرد. ای کاش با همان خاطره ها در همان سالها مرده بودم. از اینکه بشر با ساخت های دست خود نابود شده متحیرم! همیشه امید بازگشت همان سالها در دلم بوده اما عقل می گوید که دیگر تخم گیاهان روی زمین نخواهد روئید.
دیروز که چشمانم را روی هم گذاشتم ، بعد از مدتها خواب دیدم یا چیزی شبیه آن. شاید تنها کسی باشم که در این دوران خواب می بیند! خوابی خوش که مرا با یاد روزهای شکوه زمین آشنا کرد. روزهایی که هنوز خورشید حرارت داشت. روزهایی که آسمان آنقدر شفاف بود که حتی نور ستاره گان را می شد دید. روزهایی که دریاها را هنوز محصور نکرده بودند و زمین ، قمری به نام ماه داشت. بیدار که شدم ، غمگین تر از همیشه بودم. زیرا که زمین دیگر هرگز به آن دوران باز نخواهد گشت.
تنها جایی از زمین که بکر مانده ، همان دنیای زیرین است. همانند دنیای ما جاذبه دارد اما در خلاف دنیای بالا. بله. دنیای سپید درون همین زمین است. اگر شعاع زمین را دو نیم فرض کنیم ، نیمه ی داخلی خالیست و این فضای خالی آسمان دنیای زیرین است. نیمه ی بعدی همان خاکی است که از این سو ما بر آن سواریم و از آن سو موجودات دنیای سپید روی آن می زیند. وقتی کسی در آن سو بایستد ، سر او دقیقاً به سوی مرکز زمین است. دقیقاً بر عکس زمانی که روی زمین ایستاده ایم و پاهای مان به سمت مرکز زمین است.
دانشمندان همیشه فکر می کرده اند که اجسام روی زمین به سمت نقطه ی مرکز زمین کشیده می شوند در صورتی که نیروی جاذبه در خاکی است که زیر پای مردم هر دو جهان است.
در آسمان دنیای زیرین ، متیبا همچون خورشیدی جوان می تابد و گرمای دلنشینش نه فروکش می کند و نه به سردی می گذارد. به سان خورشیدی است که در زمستانی برفی با آمدنش به مردم امیدِ حرارت می دهد.
همه چیز ساکن و استوار است اما زندگی آنچنان به آنجا روح بخشیده که انسان را از زندگی در دنیای بالا متنفر می کند.


-==-==-==-==-==-==-==-==-==-==-==-==-


چطور بود ؟

-----------------------------=
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل نام كاربري در پيغامگير Yahoo
 

نويسنده
پيغام
Dante
متخصص ساخت بازی
متخصص ساخت بازی


تاريخ عضويت: 3 شنبه 3 مرداد 1385
تعداد ارسالها: 314
محل سكونت: Tehran


جمعه 13 بهمن 1385 - 20:07
پاسخ بصورت نقل قول
در مورد بخشهايي كه تبديل به بازي ميشه بيشتر توضيح بده كه حالت كلي از بازي تو ذهنمون بياد. اين شبيه يه متن ادبيه تا سناريو PDT_002
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ديدن وب سايت كاربر
 

نويسنده
پيغام
mehdico
مدیر انجمن
مدیر انجمن


تاريخ عضويت: 2 شنبه 19 بهمن 1383
تعداد ارسالها: 1524
محل سكونت: اهواز


جمعه 13 بهمن 1385 - 20:21
پاسخ بصورت نقل قول
---------------------=

سحر جان!

در واقع هيچ قسمتي از متن بالا قرار نيست كه بازي بشه.

اين متن فقط مقدمه ايه كه كارگردان بر اساس اون حال و هواي بازي و يكسري مسايل ديگه ي بازي رو پايه گذاري ميكنه. و سير داستان بعد از اين مقدمه شروع ميشه.
مثلا دقت كن كه بعد از اين مقدمه شما تقريباْ مي دونيد قراره چي بشه و چرا .

---------------------=
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل نام كاربري در پيغامگير Yahoo
 

نويسنده
پيغام
homi
بازی ساز
بازی ساز


تاريخ عضويت: 3 شنبه 26 ارديبهشت 1385
تعداد ارسالها: 159
محل سكونت: بوشهر


5 شنبه 19 بهمن 1385 - 22:23
پاسخ بصورت نقل قول
به نظر من هيچ مشكلي نداره

mehdico جان سناريو رو اول همين توري مينويسن كه بهش داستان ميگن بعد بايد دايلوگ ها رو بنويسي و مكان ها رو مشخص كني اون وقت ميشه سناريو

Dante منو ميشناسي؟ اگه گفتي Mad Mad Mad PDT_002
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي نام كاربري در پيغامگير Yahoo
 

نويسنده
پيغام
homi
بازی ساز
بازی ساز


تاريخ عضويت: 3 شنبه 26 ارديبهشت 1385
تعداد ارسالها: 159
محل سكونت: بوشهر


5 شنبه 19 بهمن 1385 - 22:26
پاسخ بصورت نقل قول
راستي يه چيز ديگه يادم رفت بگم اونم اينه:

mehdico جان شما ميتونين اين داستان رو به صورت يك روايت بسازي مثل يك فرد كه از گذشتش ميگه !
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي نام كاربري در پيغامگير Yahoo
 

نويسنده
پيغام
eta
مدیر سایت
مدیر سایت


تاريخ عضويت: 2 شنبه 27 تير 1384
تعداد ارسالها: 2153
محل سكونت: شاهين شهر


جمعه 20 بهمن 1385 - 11:28
پاسخ بصورت نقل قول
جناب مهدیکو من همون اول پست رو خوندم ولی حرف زیادی برای گفتن نداشتم.
پردازش اولیه داستانتون به نظر خوبه. ولی خوب باید منتظر موند و دید داستان بازیش چی میشه و چه جوری از آب در میاد.
البته زیاد به کلمات توجه نکنید من با اصطلاحات داستان و سناریو نویسی کاملا نا آشنا هستم.

_________________
تالار اصول ->صفحه ها، مقالات و تاپیکهای مفید

ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل
 

نويسنده
پيغام
mehdico
مدیر انجمن
مدیر انجمن


تاريخ عضويت: 2 شنبه 19 بهمن 1383
تعداد ارسالها: 1524
محل سكونت: اهواز


جمعه 20 بهمن 1385 - 13:35
پاسخ بصورت نقل قول
----------------=

با تشکر از همه ی دوستان.

فعلاً ادامه ی داستان محرمانه هست. تا ببینم چی میشه.

----------------=
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل نام كاربري در پيغامگير Yahoo
 

نويسنده
پيغام
_Akhtar
پیر بازی سازی
پیر بازی سازی


تاريخ عضويت: جمعه 10 فروردين 1386
تعداد ارسالها: 1212


1 شنبه 30 ارديبهشت 1386 - 01:12
پاسخ بصورت نقل قول
mehdico,
فعلاً ادامه ی داستان محرمانه هست.
------------------------------------------

یعنی می خوای بقیه داستان رو پلیسی بسازی !
(شوخی بود)

من در جریان بودم ، داستان خلاقانه ای به نظر میاد و هنوزم منتظر ادامه داستان هستم .

_________________
تو هم مثل من تازه واردی؟
از اینجـــا شروع کن! <<<


www.Saeed-Shahriyari.ir
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي
 

نويسنده
پيغام
سيلوستر
مدیر انجمن
مدیر انجمن


تاريخ عضويت: 5 شنبه 27 مرداد 1384
تعداد ارسالها: 499
محل سكونت: مشهد - One of back street boys


3 شنبه 1 خرداد 1386 - 08:15
پاسخ بصورت نقل قول
من خیلی لذت بردم. البته بعنوان یک قطعه ادبی. کاش طولانی تر بود.

_________________
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل
 

نويسنده
پيغام
Armanemellat
کاربر جدید
کاربر جدید


تاريخ عضويت: 1 شنبه 23 ارديبهشت 1386
تعداد ارسالها: 24
محل سكونت: ایران - مشهد


4 شنبه 2 خرداد 1386 - 10:42
پاسخ بصورت نقل قول
جذابیت داستان بد نبود.
تو اون قسمت که زمین رو به سرد شدن میره با علم در تضاده چون خورشید روز به روز رو به گرم شدن میره تا وقتی به اندازه مدار زمین بزرگ بشه و وقتی زمین توش بلعیده شد کم کم از بین میره .البته شاید با خودت بگی که این داستان یک داستان تخلی؟ ولی تاجایی که من اطلاع دارم این سبک داستان ها واقعیت رو افراطی تر نشون میده
و در مورد طریقه زندگی انسانهای آینده فکر کنم یه کمی زیادی افراطی نوشتی
و من از 5 امتیاز 3 میدم
من فقط چیزی رو که تو ذهنم بود روک گفتم امید وارم بدردت بخوره
برای همتون آرزوی موفقیت دارم

_________________
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي
 

نمايش نامه هاي ارسال شده قبلي:   
ارسال يك موضوع جديد   پاسخ به يك موضوع    صفحه 1 از 2 تمام ساعات و تاريخها بر حسب 3.5+ ساعت گرينويچ مي باشد
برو به صفحه 1, 2  بعدي


 
پرش به:  


شما نمي توانيد در اين انجمن نامه ارسال كنيد.
شما نمي توانيد به موضوعات اين انجمن پاسخ دهيد
شما نمي توانيد نامه هاي ارسالي خود را در اين انجمن ويرايش كنيد
شما نمي توانيد نامه هاي ارسالي خود را در اين انجمن حذف كنيد
شما نمي توانيد در نظر سنجي هاي اين انجمن شركت كنيد


unity3d

بازگردانی به فارسی : علی کسایی @ توسعه مجازی کادوس 2004-2011
Powered by phpBB © 2001, 2011 phpBB Group
| Home | عضويت | ليست اعضا | گروه هاي كاربران | جستجو | راهنماي اين انجمن | Log In |