Contacts
صفحه اصلی پورتال | صفحه اصلی تالار | ثبت نام | اعضاء | گروه ها | جستجو | پرسش و پاسخ | فروشگاه الکترونیکی | خرید پستی بازی های کامپیوتری





صفحه اول انجمنها -> اصول اولیه در طراحی بازیهای کامپیوتری -> این داستان برای ساخت بازی چگونه است؟و چه کم و کاستی دارد؟
 

ارسال يك موضوع جديد   پاسخ به يك موضوع ديدن موضوع قبلي :: ديدن موضوع بعدي
برو به صفحه 1, 2, 3  بعدي

به نظر شما داستان زیر برای ساخت بازی چطور است؟
عالی
0%
 0%  [ 0 ]
خوب
63%
 63%  [ 7 ]
متوسط
18%
 18%  [ 2 ]
ضعیف
18%
 18%  [ 2 ]
مجموع آراء : 11

این داستان برای ساخت بازی چگونه ا
نويسنده
پيغام
Armanemellat
کاربر جدید
کاربر جدید


تاريخ عضويت: 1 شنبه 23 ارديبهشت 1386
تعداد ارسالها: 24
محل سكونت: ایران - مشهد


5 شنبه 27 ارديبهشت 1386 - 12:17
پاسخ بصورت نقل قول
به نام خدا
اول ورود خودم رو به انجمن بازی سازان ایران تبریک میگم
خوب دو ستان عزیز من برای شروع کار یک داستان نوشتم و به طور خلاصه اینجا می زارمش لطفا نظر دهید و نظر خودتون رو داستان شامل پنج شش قسمت است که هر قسمت شامل سه چهار مرحله
قسمت اول:
داستان از این قراره که یک خودرو نیروی انتظامی در حال گشت زدن نزدیک مرز ایران و افغانستان به دو تا تویتا دو کابین مشکوک می شه بعدش ایست می ده که اونا اهمیت نمی دن و به کوه می زنن بعد مامورای نیروی انتظامی اونا رو تعقیب می کنن فرماندهی هم سریع موقعیت اونا رو اعلام می کنه و دستور می ده هرکی که به موقعیت نزدیک تره بره برای کمک و سه تا خودروی دیگه هم برای پشتیبانی اعزام می شن بعد اینکه موفق شد این دو خود روی تویتا رو تعقیب کنه قاچاقچی ها و اشرار که کمین کرده بودند به کمک دوستانشون میان و خودروی نیروی انتظامی رو محاصره می کنن و به طرف اون تیراندازی که دو نفر به شدت زخمی می شن و دو نفرگرو گان گرفته می شن بعد قاچاقچی ها تا می خوان کشته ها و زخمی ها شون رو جمع کنن سرو کله اولین خودروی نیروی انتظامی می رسه قاچاقچی ها هم ترجیح میدن و قتشون رو برای در گیری تلف نکنن خودروی کمکی هم می ره دنبال قاچاقچی ها در لحظه ای که به نقطه صفر مرزی میرسه تو مرز ایران توقف می کنه از ماشین پیاده میشه و شروع می کنه با مشت به زمین کوبوندن و فریاد زدن(داداش داداش....) بعد سه خودروی کمکی که فرستاده شده بود میرسن و بالگرد هم از سوی دیگه ولی چه فایده که دیگه ....
قسمت دوم:
حسین که دیگه برای داداشش اونجا نمی تونه کاری بکنه بر می گرده فرماندهی موضوع رو گذارش می دهد قرار می شه با هما هنگی پلیس افغانستان حسین با چند تا از همکاراش برای معاوضه گروگانها با مواد برن که راه سختی هم هست و بعد از اینکه به داداشش می رسه بمحض باز کردن دستای داداش یکی از پشت اونو میزنه و شهید می شه بعد علی سریع اون مهاجم رو می کشه و...
قسمت سوم:
بعد که بر میگردن ایران فرماندهانش موقع تشیع جنازه حسین میان پیش علی و به اون اطلاع میدن که یک نفر از بزرگترین قا چاقچی های مواد می خواد مواد رو از ایران رد کنه و چون جای دقیق اون رو نمی دونن علی باید در غالب یک دوزد بره به هتل اون قاچاقچیه و با هر راهی که بلده راه عبور مواد رو پیدا کنه.....

خوب این سه قسمت از داستانه سعی کردم خلاصه بنویسم که زیاد وقت با ارزشتون رو نگیرم ممنون میشم انتقادات شیرین و نظراتتون رو بدین با تشکر
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي
 

نويسنده
پيغام
مصطفي سپهريان
پیر بازی سازی
پیر بازی سازی


تاريخ عضويت: جمعه 24 آذر 1385
تعداد ارسالها: 1147
محل سكونت: تو يه فلش مموري دو گيگ


5 شنبه 27 ارديبهشت 1386 - 12:34
پاسخ بصورت نقل قول
اول سلام
نقل قول:

اول ورود خودم رو به انجمن بازی سازان ایران تبریک میگم

من هم به شما تبريك مي گم Very Happy

خوب داستانتون بدك نيست و فكر كنم بر اساس واقعيت هم هست...
فقط يه چيزي اين كه گيم پلي زيادي نميشه ازش در آورد
يعني مرحله زيادي نميشه ازش در آورد Shocked

_________________
«پشتکار»«پشتکار»«پشتکار»
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل ديدن وب سايت كاربر نام كاربري در پيغامگير Yahoo
 

نويسنده
پيغام
hosseinataeefard
پیر بازی سازی
پیر بازی سازی


تاريخ عضويت: 5 شنبه 11 خرداد 1385
تعداد ارسالها: 606
محل سكونت: teh


5 شنبه 27 ارديبهشت 1386 - 12:36
پاسخ بصورت نقل قول
داستان یکمی تکراری به نظر می رسه ولی هیجان خیلی خوبی رو می تونه به بازی کننده اقا کنه

_________________



[img]http://www.futureworldco.com/sign_logos/os/windows.jpg[[/img]
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ديدن وب سايت كاربر نام كاربري در پيغامگير Yahoo
 

نويسنده
پيغام
hosseinataeefard
پیر بازی سازی
پیر بازی سازی


تاريخ عضويت: 5 شنبه 11 خرداد 1385
تعداد ارسالها: 606
محل سكونت: teh


5 شنبه 27 ارديبهشت 1386 - 12:41
پاسخ بصورت نقل قول
راستی یادم رفت بگم منم ورودت رو تبریک می گم

همیشه موفق و پیروز باشی Laughing Laughing Laughing

_________________



[img]http://www.futureworldco.com/sign_logos/os/windows.jpg[[/img]
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ديدن وب سايت كاربر نام كاربري در پيغامگير Yahoo
 

نويسنده
پيغام
eta
مدیر سایت
مدیر سایت


تاريخ عضويت: 2 شنبه 27 تير 1384
تعداد ارسالها: 2153
محل سكونت: شاهين شهر


5 شنبه 27 ارديبهشت 1386 - 12:43
پاسخ بصورت نقل قول
سلام
ورودت رو به تالارهای ط-الف تبریک نمی گم!!! چون که خودت قبلا این کار رو کردی Smile
قصه ات بد نیست. بعنی خوبه.
به احتمال زیاد می خوای اکشن و اول شخص بسازیش دیگه؟؟
فعلا نظر خاصی ندارم. تا اینجاش و با این حد از جزئیات به نظرم ایرادی نداره.
پس انتقادی وارد نیست!!!

_________________
تالار اصول ->صفحه ها، مقالات و تاپیکهای مفید

ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل
 

نويسنده
پيغام
moh0913
متخصص ساخت بازی
متخصص ساخت بازی


تاريخ عضويت: شنبه 13 اسفند 1384
تعداد ارسالها: 287
محل سكونت: سرزمین میانه


5 شنبه 27 ارديبهشت 1386 - 15:06
پاسخ بصورت نقل قول
نقل قول:

اول ورود خودم رو به انجمن بازی سازان ایران تبریک میگم

منم ورودتون رو به اين سايت تبريك مي گم. Very Happy
داستانت هم خوبه ولي بيشتر روش كار كن. Laughing
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل
 

نويسنده
پيغام
voldemort
مدیر انجمن
مدیر انجمن


تاريخ عضويت: 4 شنبه 24 تير 1383
تعداد ارسالها: 392
محل سكونت: تهران


5 شنبه 27 ارديبهشت 1386 - 16:19
پاسخ بصورت نقل قول
اين يه ايده اوليه براي داستانته و بايد اونو خوب ورز بدي Idea و روي اون كار كني.

_________________
First they ignore you;then they laugh at you ;then they fight you ;then you win
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ديدن وب سايت كاربر نام كاربري در پيغامگير Yahoo
 

نويسنده
پيغام
Armanemellat
کاربر جدید
کاربر جدید


تاريخ عضويت: 1 شنبه 23 ارديبهشت 1386
تعداد ارسالها: 24
محل سكونت: ایران - مشهد


جمعه 28 ارديبهشت 1386 - 12:30
پاسخ بصورت نقل قول
دست همگی تون درد نکنه واقعا که Question کردین

مصطفي جان نه واقعی نیست.برای گیم پلی هم که هر قسمت شامل حداقل سه مرحله ست که قسمت اول دومش رو کامل تر براتون می ذارم اگه دوست داشتید این ناتوان رو بیشتر راهنمایی کنید بگید بقیه شم براتون بذارم

حسین جان خوب خیلی سعی کردم تکراری نشه ولی اگه شده بگو کجاشو باید عوض یا اصلاح کنم

از بقیه دوستان هم صمیمانه تشکر میکنم اینم بگم که این داستان اولیه است و قراره که خیلی خیلی بانظر عزیزان تغییر کنه پس منتظرم Mad

_________________
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي
 

نويسنده
پيغام
Armanemellat
کاربر جدید
کاربر جدید


تاريخ عضويت: 1 شنبه 23 ارديبهشت 1386
تعداد ارسالها: 24
محل سكونت: ایران - مشهد


جمعه 28 ارديبهشت 1386 - 14:37
پاسخ بصورت نقل قول
خوب حالا ادامه داستان...
قسمت چهارم:
علی بعد از اینکه موفق می شه بفهمه که مواد از کجا می خواد رد بشه موضوع رو گزارش میده بر می گرده به شهرش (تایباد)اون که هنوز داغ دار شهادت داداشش بود می خواد به آرامگاه اون یه سری بزنه یکی از قاچاقچی های تو هتل رو می بینه که تو یه ماشین مدل بالا پشت یه کانتینر داره می ره اونو تعقیب میکنه و به مرکز گزارش میده که متوجه میشه قاچاقچی ها فهمیدن که قرار شون لو رفته و میخوان برگردن و علی باید جلو شون رو بگیره که تو این در گیری ها یه تیر از کنار مغزش رد میشه و کمی هم باسرش برخورد می کنه که جمجمش آسیب میبینه ولی نمی میره این ضربه باعث میشه که اون حافظش رو از دست بده قاچاقچی هام که حسابی از دست اون به تنگ اومده بودن تصمیم میگیرن که اون رو بکشن ولی وقتی می فهمن اون چیزی یادش نمیاد اونو می دوزدن چون فرد خیلی حرفه ای بوده ازش برای اهداف شون استفاده کنن

قسمت پنجم:
علی که چیزی یادش نمیاد، اشرار هم انقدر بهش می گن که تو یه آدم کشی بودی که باورش میشه و میشه یه کی از اونا دکتری هم که از طرف قاچاقچی ها ماموریت داشته اونو تو اون وضعیت نگه داره اطمینان خاطر می ده که اون دیگه حافظش رو به دست نمیاره و با آمپولهای مخصوص هم بی حافظگی اونو تقویت می کنن و بعد از یک سری مسائل به علی میگن تو باید این سه نفر رو بکشی (که خانوادش بودن) زمانی که می خواد خونوادش رو بکشه تمامشون التماس می کنن که بابا و... بمحض اینکه کلتش رو مسلح می کنه یک دفه صدای اذان مسجد تو گوشش بلند میشه و بعد کمی سردرد و چیزای دیگه حافظش رو بدست میاره به دوستای قاچاقچیش حمله میکنه و اونارو به درک می فرسته بعد یکم رومانتیک بازی (قاچاقچی ها که شک داشتن اون امکان داره حافظش برگرده یه تک تیر انداز رو فرستاده بودن که هوای شون رو داشته باشه) تک تیر انداز علی رو می کشه و...
مرحله آخر هم که پسر 15 یا 16 ساله علی باید از خانوادش در مقابل اون تک تیر انداز دفاع کنه و چون کار با اسلحه رو بلد نیست کار خیلی سختی ست.و...

برای شروع کارم رو این داستان چند تا سوال پرسیدم تو این دوتا تاپیک ممنون میشم جوابم رو بدین باتشکر
http://www.persian-designers.com/forum/viewtopic.php?p=27636#27636
http://www.persian-designers.com/forum/viewtopic.php?p=27646#27646
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي
 

نويسنده
پيغام
hosseinataeefard
پیر بازی سازی
پیر بازی سازی


تاريخ عضويت: 5 شنبه 11 خرداد 1385
تعداد ارسالها: 606
محل سكونت: teh


جمعه 28 ارديبهشت 1386 - 16:40
پاسخ بصورت نقل قول
وای آخرش چه با حال شد Laughing

_________________



[img]http://www.futureworldco.com/sign_logos/os/windows.jpg[[/img]
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ديدن وب سايت كاربر نام كاربري در پيغامگير Yahoo
 

نمايش نامه هاي ارسال شده قبلي:   
ارسال يك موضوع جديد   پاسخ به يك موضوع    صفحه 1 از 3 تمام ساعات و تاريخها بر حسب 3.5+ ساعت گرينويچ مي باشد
برو به صفحه 1, 2, 3  بعدي


 
پرش به:  


شما نمي توانيد در اين انجمن نامه ارسال كنيد.
شما نمي توانيد به موضوعات اين انجمن پاسخ دهيد
شما نمي توانيد نامه هاي ارسالي خود را در اين انجمن ويرايش كنيد
شما نمي توانيد نامه هاي ارسالي خود را در اين انجمن حذف كنيد
شما نمي توانيد در نظر سنجي هاي اين انجمن شركت كنيد


unity3d

بازگردانی به فارسی : علی کسایی @ توسعه مجازی کادوس 2004-2011
Powered by phpBB © 2001, 2011 phpBB Group
| Home | عضويت | ليست اعضا | گروه هاي كاربران | جستجو | راهنماي اين انجمن | Log In |