Contacts
صفحه اصلی پورتال | صفحه اصلی تالار | ثبت نام | اعضاء | گروه ها | جستجو | پرسش و پاسخ | فروشگاه الکترونیکی | خرید پستی بازی های کامپیوتری





صفحه اول انجمنها -> اصول اولیه در طراحی بازیهای کامپیوتری -> ایده های ریز و درشت برای داستان بازی
 

ارسال يك موضوع جديد   پاسخ به يك موضوع ديدن موضوع قبلي :: ديدن موضوع بعدي
برو به صفحه قبلي  1, 2, 3  بعدي

نويسنده
پيغام
arthas
کاربر جدید
کاربر جدید


تاريخ عضويت: 5 شنبه 27 دي 1386
تعداد ارسالها: 16
محل سكونت: سايلنت هيل


جمعه 28 دي 1386 - 02:17
پاسخ بصورت نقل قول
ايده هاي بسيار جالب و درخور توجه هستن .
من يكي كه از اول تا آخرشو خوندم و لذت برم .
در كل اگه بشه يه كمي واقع گرايانه ترش كرد بهتره .
مثلا كاوه كياني از زندان آزاد نمي شه . يه روزي كه توي سلولش نشسته و داره كتاب مي خونه ناگهان مي بينه كه يه نفر در حالي كه يكي از دستاش قطع شده و خونريزي شديدي داره ، داره به سرعت مي دوه و آه و ناله كنان مي گه فرار كنيد .
يارو خودشو به سرعت مي رسونه به كليد باز كردن درب سلول ها (كه همه ي درها رو همزمان باز مي كنه) و خودشو پرت مي كنه روي كليد و بعد نفس راحتي مي كشه و روي زمين ولو مي شه .
زنداني ها همه به طرفش مي دون و همين طور كه بررسيش مي كنن با همديگه هم پچ پچ و نجوا مي كنن . چند نفري هم داد مي زنن نگهبان ... نگهبان .... آي مفتخور . كدوم گوري هستي ؟؟؟ تن لشت رو بكش بيرون بينيم اين بابا چش شده ... نگهبان .... هوي . .... شيطوونه مي گه برم با يه تيزي زنجوني سرشو بزارم كف شيكمشا . .....
كه ناگهان جسد يكي از نگهبان ها همراه با ميله هاي حفاظ به بيرون پرتاب مي شود . (يعني جسد با چنان شدتي پرتاب شده كه ميله هاي حفاظ رو هم مي كنه با خودش مي بره )
همه گيج و ويج به سوراخي كه حالا ايجاد شده نگاه مي كنن كه ببينن چه قدرتي باعث چنين اتفاقي شده .
ناگهان هيكل زشت و زامبي مانند و پر قدرت و درشت يك هيولا با لباس پليس (البته پاره) از توي سياهي ها نمايان مي شه و صداي عجيبي از خودش در مياره .
بعد با سرعت به طرف جمعيت حمله مي كنه و همه از ترس مي خوان پا به فرار بزارن .
فرد قلدر مئاب مي گه : يا خود ابووولفضل . اين ديگه چه جور نسناس پدريه ؟
و چاقو با ترس از دستش ميفته .
كاوه كياني به همراه 3 نفر ديگه كه عبارتن از يك مرد ميانسال و دو مرد جوان كه يكي از آنها عينكي است و ديگري ته ريش بور دارد فرار مي كنند و از راهرو ها به سمت درب اصلي خروجي مي روند .
از راهروي اصلي عبور كرده و وارد راهروي خروجي به محوطه ي ورزشي تفريحي مي شوند . صداي هياهوي جمعيت شنيده مي شود . فرد عينكي مي گويد : مث اينكه زنادنيا شورش كردن . شايد بتونيم قاطي شورشيا از اين قبرستون فرار كنيم .
آنها به درب اصلي مي رسند . با هك كردن كامپيوتر نگهبان درب را باز مي كنند و به سرعت تا وسط حياط را ميان شورشي ها مي دوند .
و ناگهان با منظره ي وحشتناكي روبرو مي شوند . افراد زندان (كه حدود 300 الي 350 نفر مي شوند) همگي تبديل به زامبي شده اند و ماموران پليس از روي ديوارها به آنها شليك مي كنند . برخي سرهاشون رو توي ديوار مي زنن . برخي همينطوري حركت مي كنن و برخي هم ....
مرد مو بور سمت يكي از پليس ها مي گويد : هي ... هي .... شليك نكن . شليك نكن . .... ما رو نجاتمون بده .....
و همين لحظه چند گلوله به نزديكي انها اصابت مي كند .
مرد موبور د حالي كه خشمگين است مي گويد : اي تف به گور پدرتون ... لامسبا ..ما آدميم اينجا ........ !!!!!! يا پيغمبر . بچه ها اونجا رو ببينين . پليسها هم هيولا شدن ..
همه به سمت پليسها نگاه مي كنند و متوجه مي شوند پليسها هم هيولا هستند و همين طوري بدون اينكه متوجه باشن به سمت پايين شليك مي كنند .
حالا ديگر راهي جز برگشت به همان راهرو ها نمانده است .
كاوه مي گويد : بچه ها . زودتر برگرديد . شايد از همون راهرو ها بتونيم بريم سمت پشت بوم . رو پشت بوم هميشه يه هليكوپتر هستش كه مال رئيس . مي تونيم با استفاده از اون فرار كنيم .
مرد ميانسال در حالي كه روبروي كاوه ايستاده نگاهي به بالا مي كند و چشمهايش را تنگ مي كند و مي گويد : .... او ... او ... فك كنم ديگه نيست ...
هلكوپتر در حالي كه چند تا زامبي از آن اويزان هستند پرواز كرده و از آنجا دور مي شود .
گروه كوچك به طرف درب سالن به راه ميفتند كه ناگهان درب فولادي (با آن بزرگي) از جا كنده مي شود و هم سولي هاي و هم بندي هاي كاوه در حالي كه زامبي شده اند آرام آرام به طرف محوطه مي آيند .
...........********.............
گروه كوچك از طريق نردبان هاي برجك نگهباني موفق مي شن كه خودشون رو به بالاي برجك برسونن .
خوشبختانه برجك با استفاده از يه كابل محكم (برق) به يه تير برق وصله .
كاوه از اونجا مشاهده مي كنه كه تمام مردم شهرش تبديل به زامبي شدن .
به سرعت اسنايت رو بر مي داره و به 3 نفر ديگه مي گه تا من مواضبتون هستم از اين كابل برين اونطرف و از تير برق برين پايين . بعدش هم من ميام .
حالا كاوه بايد هم مواظب باشه تا زامبي ها از برجك بالا نيان . هم بايد مراقب افرادي باشه كه به پايين تير چراغ برق رسيدن و هم بايد مراقب پليس هاي زامبي شده و گلوله هاشون باشه كه افراد رو وقتي روي كابل سوارن و خود كاوه رو وقتي داره مراقبت مي كنه نشونه مي رن .......




......
خب . چطور بود . به نظر من مي شه ازش يه چيز توپ در آورد . نه ؟

_________________
مملكت ما مكان مناسبي است براي هرز رفتن استعداد ها.....
به هر ميزان كه دلتان بخواهد....
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي
 

نويسنده
پيغام
eta
مدیر سایت
مدیر سایت


تاريخ عضويت: 2 شنبه 27 تير 1384
تعداد ارسالها: 2153
محل سكونت: شاهين شهر


جمعه 28 دي 1386 - 09:00
پاسخ بصورت نقل قول
«سلام پرنس آرتاس! حال پدر نجیبزاده شما چه طور است!!»
یه تیکه از وارکرافت بود Mad

خوب دوست جدید خسته نباشی. داستانت خوب بود. یه اکشن کثیف(خون و خونریزی) ازش در میاد.
ولی خوب ایده نبود. بهتر بود توی تاپیک مرجع داستان بازی پست می کردی. ولی خوب می ذاریم به حساب تازه وارد بودن و نا آشنایی به انجمن.

اما درباره خود داستان، موقعیت تکراریه. این که یه دفعه چند تا آدم خودشون رو وسط یه معرکه وحشتناک ببینن و بخوان از اونجا فرار کنن. این اسم زامبی هم همینطور. ولی خوب من به تکرار مثل بقیه نگاه نمی کنم. دلیلی نداره که هر کی اولین بار یه چیزی رو گفت دیگه بشه مال اون و بقیه حق نداشته باشن طرفش برن. اما خوب باید مراقب بوذ که دچار کپی برداری نشیم.

برای همه :
لطفا از این به بعد داستانها رو در تاپیک مرجع داستان بازی پست کنید. و اگر می خواین یه داستان دنباله دار و بلند بنویسین تاپیک جدید بسازین

_________________
تالار اصول ->صفحه ها، مقالات و تاپیکهای مفید

ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل
 

نويسنده
پيغام
arthas
کاربر جدید
کاربر جدید


تاريخ عضويت: 5 شنبه 27 دي 1386
تعداد ارسالها: 16
محل سكونت: سايلنت هيل


3 شنبه 2 بهمن 1386 - 20:44
پاسخ بصورت نقل قول
درود بر تو اي اتا .
اينم يه تيكه ي غير واركرافتي Smile

راستش دوست عزيز . اينجا در مورد يه ايده صحبت شد منم ايده ام رو باز كردم و با توضيح و تفضيل گفتم .
البته به پاي ايده هاي بچه ها نمي رسه .
حق هم با شماست . بيشتر شبيه داستانه تا ايده Embarassed
موقعيت رو قبول دارم . اما با پرداخت خوب مي شه برطرفش كرد .
در مورد زامبي هم همينطوري گفتم . آخه نمي دونستم اسمشون رو چي بگم كه متوجه بشين منظورم چيه .
در هر صورت ممنون كه به نوشته ام توجه كرديد .

_________________
مملكت ما مكان مناسبي است براي هرز رفتن استعداد ها.....
به هر ميزان كه دلتان بخواهد....
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي
 

نويسنده
پيغام
eta
مدیر سایت
مدیر سایت


تاريخ عضويت: 2 شنبه 27 تير 1384
تعداد ارسالها: 2153
محل سكونت: شاهين شهر


4 شنبه 3 بهمن 1386 - 15:14
پاسخ بصورت نقل قول
دیر اومدی رفیق. منتظر جوابت نبودم.
امیدوارم فعالیتت ادامه دار باشه.

_________________
تالار اصول ->صفحه ها، مقالات و تاپیکهای مفید

ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل
 

نويسنده
پيغام
مصطفي سپهريان
پیر بازی سازی
پیر بازی سازی


تاريخ عضويت: جمعه 24 آذر 1385
تعداد ارسالها: 1147
محل سكونت: تو يه فلش مموري دو گيگ


5 شنبه 4 بهمن 1386 - 18:33
پاسخ بصورت نقل قول
سلام، من تازه اين تاپيك رو دوباره ديدم.
اما يه داستانك قشنگ و يه ايده جالب و طنز آميز براي ساخت يه ميني گيم دو بعدي .
اول بايد يه اصطلاحاتي رو توضيح بدم براي افرادي كه نمي دونن:
شله؛ خوب اين غذاي خوشمزه كه از مقدار زيادي گوشت ساخته شده مثل حليم هست ولي خوب يه سوغاتي يا بهتر بگم غذاي اصيل مشهد و اينطرف ها هست كه معمولا و اغلب در محرم و روزهاي عاشورا و تاسوا به عنوان نذري مي دن و اونقدر خوشمزه هست كه ملت براي رسيدن بهش حاضرن 3 يا 4 ساعت توي صف نذري وايستن تا بتونن به اندازه ي يه ظرف ازش بگيرن!! شله قلمكار مشهد معروفه Very Happy
خوب اين جا يه فردي هم داريم با نام آقاي شله اي (حق كشف اين نام با نشريه طنز دانشگاهي ستون آزاد (يكي ديگه از محصولات) مشهدي هست كه بهتون توصيه مي كنم حتما بخونيد با يه سايتش بريد.) كه در تمام مدت بازي دنبال شله هست.
خوب حالا خط داستان بازي ديگه تابلو شده. اين آقاي شله اي قصه ما بايد با حل كردن معما هاي طنز و هيجان انگيز و با زد و خوردي جالب و باز هم طنز آميز خودش رو به شله ها برسونه و مثلا در مرحله اول بايد بتونه 3 سطل شله بگيره.
خوب اين شله ها رو هم بايد از مساجد، خونه هايي كه نذري مي دن، خيمه هايي كه نذري مي دن و ... جمع آوري كنه.
ياد آوري مي كنم كه ما اين شله ها رو براي اينكه نذره امام حيسن (ع) هست و تبركه مي خوريم ها نه مثل اقاي شله اي! Wink

_________________
«پشتکار»«پشتکار»«پشتکار»
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل ديدن وب سايت كاربر نام كاربري در پيغامگير Yahoo
 

نويسنده
پيغام
eta
مدیر سایت
مدیر سایت


تاريخ عضويت: 2 شنبه 27 تير 1384
تعداد ارسالها: 2153
محل سكونت: شاهين شهر


5 شنبه 4 بهمن 1386 - 19:31
پاسخ بصورت نقل قول
می دونی مصطفی اصل 26 رو رعایت نکردی!! گمون کنم یه سری چیزها رو فرض کردی ما میدونیم و نگفتی.
آیا ایده این بود؟
یه بازی بسازیم که عناصر داستانیش آقای شله ای و شله و ... باشند و مشخصات و سبک بازی همون مشخصات و سبکی هست که در بسیاری از بازیهای دو بعدی وجود داره.

البته بازی طنز با نظر و امام حسین(ع) شاید زیاد هم سازگار نباشه.

راستی شله قلمکار توی اصفهان هم داریم. یه جور آشه مخلفات اصلیشش حبوبات و گوشت ریش ریش شده است و مقدار زیادی از سبزیش ترخونه. صبحها و عصر ها حلیمی ها می فروشنش.

_________________
تالار اصول ->صفحه ها، مقالات و تاپیکهای مفید

ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل
 

نويسنده
پيغام
مصطفي سپهريان
پیر بازی سازی
پیر بازی سازی


تاريخ عضويت: جمعه 24 آذر 1385
تعداد ارسالها: 1147
محل سكونت: تو يه فلش مموري دو گيگ


5 شنبه 4 بهمن 1386 - 19:35
پاسخ بصورت نقل قول
خب درسته... ولي چون اينجا از حد گذشته بيشتر بهش گير ميدن و باهاش طنز ميسازن...
باشه، پس قيد اين رو ميزنيم ميريم سراغ يه غذاي ديگه. Sad
p.s: ولي شله ي مشهد يه چيز ديگه است Arrow

_________________
«پشتکار»«پشتکار»«پشتکار»
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل ديدن وب سايت كاربر نام كاربري در پيغامگير Yahoo
 

نويسنده
پيغام
eta
مدیر سایت
مدیر سایت


تاريخ عضويت: 2 شنبه 27 تير 1384
تعداد ارسالها: 2153
محل سكونت: شاهين شهر


5 شنبه 4 بهمن 1386 - 20:06
پاسخ بصورت نقل قول
البته که یه چیز دیگه است.
حالا از حق نگذریم یه نکته ای که می شد از ایده برداشت کرد استفاده از اتفاقات دور و بر خودمونه. یعنی باید خودمون رو بیشتر تحویل بگیریم.

_________________
تالار اصول ->صفحه ها، مقالات و تاپیکهای مفید

ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل
 

نويسنده
پيغام
mojtaba k2
در حال رشد
در حال رشد


تاريخ عضويت: 1 شنبه 2 دي 1386
تعداد ارسالها: 44


5 شنبه 4 بهمن 1386 - 21:23
پاسخ بصورت نقل قول
نقل قول:

یه نکته ای که می شد از ایده برداشت کرد استفاده از اتفاقات دور و بر خودمونه

آره با حرفت موافقم مثلا Mory در مورد چيز بازي ساخت كه تاريخ محل زندگيش بود و از نظر داستاني قوي از كار در اومد.
نقل قول:

اما درباره خود داستان، موقعیت تکراریه

بازهم موافقم اويل يك نسخه داره كه در فروشگاه بزرگي اتفاق ميوفته و شخصيت داستان(عكاس هست) داوطلب ميشه تا به اونجا بره
نقل قول:

حالا كاوه بايد هم مواظب باشه تا زامبي ها از برجك بالا نيان . هم بايد مراقب افرادي باشه كه به پايين تير چراغ برق رسيدن و هم بايد مراقب پليس هاي زامبي شده و گلوله هاشون باشه كه افراد رو وقتي روي كابل سوارن و خود كاوه رو وقتي داره مراقبت مي كنه نشونه مي رن .......

واقعا عالي بود اين ميتونه شروع بازي باشه در يك موقعيت حساس كه بازيكن نميفهمه كي درگير شده!!!
نظر بعديم عوض كردن اسم تاپيك به ایده های ریز و درشت برای ساخت شله هست Very Happy
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ارسال ايميل
 

نويسنده
پيغام
mahdifanaei
پیر بازی سازی
پیر بازی سازی


تاريخ عضويت: شنبه 31 ارديبهشت 1384
تعداد ارسالها: 796
محل سكونت: زاهدان


5 شنبه 25 بهمن 1386 - 21:13
پاسخ بصورت نقل قول
يه ميني گيم : يه معلم - يه كلاس پر از دانش آموزاي شر و شلوغ! Shocked
دانش آموزا اول كلاس ساكت هستند... به صورت رندوم و تدريجي شروع به بلند شدن و سر و صدا ميكنن... معلم توي سر هر كدوم كه يه گچ پرتاب كنه... طرف دوباره ساكت بشه Confused و به تدريج هم سخت تر بشه......
يه بازي يك مرحله اي. شبيه تيراندازي و با هدف كسب امتياز بيشتر
سرشار از بد آموزي Laughing

_________________
ارسال  بازگشت به بالا
ديدن مشخصات كاربر ارسال پيغام خصوصي ديدن وب سايت كاربر نام كاربري در پيغامگير Yahoo نام كاربري در پيغامگير MSN
 

نمايش نامه هاي ارسال شده قبلي:   
ارسال يك موضوع جديد   پاسخ به يك موضوع    صفحه 2 از 3 تمام ساعات و تاريخها بر حسب 3.5+ ساعت گرينويچ مي باشد
برو به صفحه قبلي  1, 2, 3  بعدي


 
پرش به:  


شما نمي توانيد در اين انجمن نامه ارسال كنيد.
شما نمي توانيد به موضوعات اين انجمن پاسخ دهيد
شما نمي توانيد نامه هاي ارسالي خود را در اين انجمن ويرايش كنيد
شما نمي توانيد نامه هاي ارسالي خود را در اين انجمن حذف كنيد
شما نمي توانيد در نظر سنجي هاي اين انجمن شركت كنيد


unity3d

بازگردانی به فارسی : علی کسایی @ توسعه مجازی کادوس 2004-2011
Powered by phpBB © 2001, 2011 phpBB Group
| Home | عضويت | ليست اعضا | گروه هاي كاربران | جستجو | راهنماي اين انجمن | Log In |